شبکه یک - 27 فروردین 1401

حسن بن علی ع، امام "خیانت شده"

مشهد _ نشست ( کدام مذاکرات ؟ کدام قرارداد؟) _ ۱۴۰۰

بسم‌الله الرحمن الرحیم

آیا می‌دانستید پرجمعیت‌ترین بیعت بین 5 خلیفه اسلام از ابوبکر تا اام حسن(ع) بیعت با امام حسن(ع) بود. بیشترین بیعت کننده با امام حسن(ع) آمدند. فضا هم فضای شهادت علی(ع) است، همه ناراحت، غصه، گریه؛ حتی آن‌هایی که از طرف عدالت علی زخمی بودند و از عدالت خوش‌شان نمی‌آمد حتی نقل شده، حالا گفتم معاویه نمایش یا هرچه که بوده برای شهادت حضرت علی(ع) به امیرالمؤمنین می‌رسد گریه می‌کند که وای اباالحسن! دارد در یک جلسه دیگر هم جشن گرفته! خب حالا حکومتی که مردم تحویل امام حسن(ع) دادند و بیعت کردند چه بوده است؟ حکومتی است که از چندین مدت قبل امیرالمؤمنین(ع) به صلح با همین معاویه مجبور شده است و قرار بوده صدهزار نیرو باید آماده می‌شدند که حضرت امیر(ع) می‌خواسته برود کار معاویه را یکسره کند خلاصه نمی‌گذارند این کار بشود چون به قدر کافی نیرو نیامد! قرار بود صد هزار نیرو بیاید بیشتر از 40 هزار نفر، بیشتر سازماندهی نشده بود بعد هم خود حضرت امیر(ع) ترور شد. شرایطی که بعد از صلح هم، بخشی از سپاه علی(ع) (خوارج) با خود علی درافتادند هزاران نیروی انتحاری! قرّاء و حفّاظ قرآن! پیشانی‌ها زخم بود، از بس سجده می‌کردند این دست‌ها و سر زانوها و پیشانی‌هایشان زخم بود حافظ کل قرآن بودند عاشق قرآن بودند. شهادت‌طلب محض بودند. یک مرتبه چند هزار رفتند و توی روی علی ایستادند. این کوفه و این سپاه متلاشی و این افکار عمومی علی هم شهید شده، این جمعیت آمدند با امام حسن(ع) بیعت کنند! امام حسن(ع) می‌داند که این بیعت، بیعت پوشالی است! بیعتی نیست. یک عده روی احساسات آمدند، یک عده جوگیرند، یک عده منافق هستند، یک عده پروژه دارند، یک عده نفوذی‌اند و یک عده افکار عمومی هم آدم‌های خوبی هستند ولی مگر می‌شود به این‌ها اعتماد کرد؟ با علی چه کار کردند؟ یک جا می‌گوید که شما با بهتر از من چه کردید که حالا با من می‌خواهید بکنید یعنی با علی. این که یک حکومت صددرصد مستقر بوده، سپاه آماده، ‌همه یکدست بودند باز امام حسن(ع) در برابر امام حسین شکست خورده این‌طوری نبوده است. از سخنان امام حسن(ع) معلوم می‌شود که جمعیت چیست. جمعیت آمده، صدها صف می‌آیند بیعت غلغله بوده، امام حسن(ع) دست‌شان را می‌گیرند بیعت می‌کنند ولی می‌دانی که با کسانی بیعت می‌کنی که توی چشمانت حرف می‌زنند می‌گویند بله بله، ولی می‌دانی که دارند دروغ می‌گویند! فرمودند که - این‌ها ثبت در تاریخ است برای نادان‌ها و فاسدهایی که مدام می‌گویند صلح حسن! صلح حسن – می‌فرماید «کَذبتم والله» اولین سخنرانی امام حسن(ع) بعد از بیعت عمومی، اولین کلمه: دروغ گفتید! دارید دروغ می‌گویید! مگر شما همان‌هایی نیستید که علی را تنها گذاشتید؟ «کذبتم والله» تمام این میتینگ و نمایش و شعارهایتان، این صف‌هایی که بستید و دست تکان می‌دهید و جلو می‌آیید به خدا سوگند دروغ است! باد هواست. «ما وفیتم لمن کان خیراً منّی» آن کسی که از من بهتر بود (علی) با او چه کردید؟ من چطور می‌توانم به شما اعتماد کنم؟ شما فکر کردید الآن جمعیت آمده هی شعار می‌دهید حسن حسن! من الآن خوشحالم؟ بخدا دروغ می‌گویید، به خدا دروغ و بازی است. شما به بهتر از من وفا نکردید، من چه کار می‌خواهم بکنم که علی نمی‌توانست بکند؟ از من چه توقعی دارید که از علی نداشتید؟ «فکیف تَفُون لی؟،» چگونه می‌شود به من وفا کنید و وفادار باشید و تا آخر مسیر با من باشید شما که علی را از من بهتر بود تنها گذاشتید چطور می‌شود منطقاً روی شما حساب کرد؟ امکان دارد شما با من تا آخر خط بایستید؟ آن زمان که قوی‌تر بود، علی هم بود، وضع هم بهتر بود، الآن که علی هم رفته است. «وکیف أطمئنُّ إلیکم ولا أثق بکم؟» من چطوری می‌توانم به شما اطمینان کنم؟ کدام حکومت؟ کدام سپاه؟ کدام بیعت؟ ظاهر بیت خیلی شلوغ بود. می‌دانید یک عده‌ای که با حضرت امیر(ع) به خاطر آن 4 سال در حکومت مخالف شده بودند حتی آن‌ها آمدند و با امام حسن(ع) بعیت کردند و گفتند انشاءالله مثل علی نیست ملایم‌تر است و با ما راه می‌آید! خب خیلی مهم است اول حکومت همه محبوب هستند این که بعد از چند سال حکومت، چطوری باشد این خیلی مهم است. یکی از توفیقات امام(ره) این بود که وقتی امام آمد بزرگترین استقبال تاریخ شد وقتی هم که بعد از ده سال جنگ و تحریم و آن مصیبت‌ها بود وقتی رفت بزرگترین تشییع جنازه تاریخ شد. به نظر من تشییع ایشان خیلی مهم‌تر بود چون بدرقه اولش بود خیلی‌ها می‌آمدند نمی‌دانستند که چیست؟ می‌گفتند ایشان خوب است شاه بد است دیو چو بیرون رود فرشته درآید اما بعد از ده سال که تجربه‌اش کردی باز بیایی آن‌طور در تشییع او آن طور اشک بریزی این خیلی مهم است. امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) شیفته داشتند، چون زمان امام حسن(ع) می‌گفتند تو درست می‌گویی این بد است ولی ما نمی‌خواهیم بجنگیم حال جنگ نداریم می‌خواهیم یک کمی هم زندگی کنیم تا کی موقعیت حساس کنونی؟ ما دیگر می‌خواهیم در موقعیت‌های حساس غیر کنونی زندگی کنیم راحت باشیم یک مقدار بخوریم و بخوابیم. امام حسن هم جواب آن‌ها را داد گفت یکی چیزی به شما بگویم امام حسن(ع) بر شما مسلط بشود دنیای شما بد خواهد شد وحشتناک می‌شود دنیایتان جدا از آخرت، دنیایتان خراب می‌شود دارم می‌بینم که بچه‌های شما می‌روند پشت در خانه بچه‌های این‌ها صف می‌کشند با تحقیر و با حقارت و حقوق مسلّم خودشان را از این‌ها گدایی می‌کنند، دنیایتان بهتر می‌شود؟ فکر کردید با سازش و تسلیم وضع دنیایتان بهتر می‌شود؟ امام حسن(ع) هم فرمود این اگر بیاید بر شما مسلط بشود چنان استبداد و دیکتاتوری برایتان راه بیندازد که در خانه‌هایتان آرامش نخواهید داشت. همین هم شد. بعداً همین‌هایی که گفتند ما نمی‌خواهیم بجنگیم. چون امام حسن(ع) گفت اگر می‌جنگید و اهل جنگ هستید چون معاویه دارد می‌آید تا امیرالمؤمنین(ع) را زدند معاویه گفت سریع آماده شوید الآن وقتش هست! علی رفته، حسن مستقر نشده، این دو – سه‌تا درگیری‌ها هم بوده خسته‌اند، جامعه هم حوصله ندارد، جامعه متحیر است، الآن اگر زدید دوره انتقال قدرت از علی به حسن است اگر الآن ضربه را زدید زدید وگرنه اگر این پا بگیرد دیگر نمی‌توانید کاری بکنید درست هم تشخیص داد. خب این شروع امام حسن(ع) در اولین سخنرانی بعد از بیعت وسیع عمومی است می‌دانم عاشق من هستید من می‌دانم شما من را دوست دارید و علی را دوست دارید اما من می‌دانم که روی شماها نمی‌شود حساب کرد! شماها وقت دوست دارید. – حالا جالب است- جمعیت گفتند نه آقا چرا این‌طوری حرف می‌زنید؟ گریه برای علی، ما این‌طور عاشقانه و صادقانه آمدیم، چرا پیشداوری در مورد ما می‌کنید؟ ما این‌طوری نیستیم ما علی را هم تنها نگذاشتیم و از این حرف‌های مفت، جالب است امام حسن(ع) گفتند «إن کنتُم صادقین» اگر راست می‌گویید صادق هستید یک امتحان برای صداقت شما «فموعدٌ ما بینی وبینکم مُعَسکر المدائن،» من دارم به سمت مدائن حرکت می‌کنم، مدائن خط مقدم است که بتوانیم برویم جلوی معاویه چون معاویه دارد می‌آید برویم جلوی او را بگیریم. اگر واقعاً صادق هستید و پای حرف‌تان هستید و این جمعیتی که آمده با من بیعت می‌کنید اگر دروغ نمی‌گویید «موعد» قرار من با شما در پادگان مدائن من دارم می‌روم حرکت کنید «فرکب» همان‌جا امام حسن(ع) سوار شدند و گفتند ما داریم به سمت مدائن می‌رویم خودتان را به آن‌جا برسانید سپاه معاویه دارد می‌آید، سپاه معاویه در بعضی از منابع دیدم که نوشته بین 120 هزار نیرو حداقل به سرعت، چون به کل مناطق نامه نوشت گفت فوری تا نامه‌ام به شما می‌رسد هرچه نیرو می‌توانید فراهم کنید بردارید و به سرعت خودتان را برسانید زمان مهم است و آمدند. حالا این طرف چی؟ «فرکب و تخلّف عنه اکثرالناس» همان جمعیتی که می‌گفتند نه آقا به خدا ما راست می‌گوییم، می‌گوید اکثریت آن مردم سر قرار نیامدند گفتند ما تو را دوست نداریم ولی نه این‌قدر! بیعت کردیم ولی برای بخور بخور بیعت کردیم نه این که هزینه‌ای بپردازیم. ما بیعت کردیم ولی تو خودت برو بجنگ. اگر پیروز شدی ما باز هم می‌آییم بیعت می‌کنیم اگر هم شکست خوردید باز ما با معاویه بیعت می‌کنیم بالاخره ما پای بیعت‌مان هستیم ما مرد بیعت هستیم امام حسن(ع) آن‌جا رفتند یکی دو روز گذشت کسی نیامد، جمعیت کمی آمد «فقام خطیباً» سخنرانی بعدی امام حسن(ع). «و حمدالله»‌ خدایا سپاس، موقعیت دیگر از این بدتر نمی‌شود ولی خدایا سپاس، خدایا من از تو متشکرم، من تو را ثنا می‌گویم «و ذکّرهم بأیام‌الله» چقدر زیبا. من می‌گویم واقعاً امام حسن(ع) پیش امام حسین(ع) صدبار مظلوم‌تر است. امام حسین(ع) واقعاً با افتخار. 72 آدم صادق محکم سپاه بزرگی است و 12 هزار نیرو که می‌گویم حالا چقدر آمدند و همان هم باز چطوری شد؟ 10- 20 هزار نیروی پخش و پلای بی‌انگیزه مایه ننگ و مایه شکست هستند، بعضی‌ها می‌گویند نیروی امام حسن که از نیروی امام حسین بیشتر بود چرا جنگ نشد؟ نه، نیروی امام حسن از امام حسین کمتر بود. من معتقدم که امام حسین(ع) 72تا نیروی تا آخر خط داشت امام حسن(ع) در آن شرایط 72 تا نیرو نداشت. حتی بعضی از این‌ها که بعداً به کربلا آمدند می‌دانید آن زمان با امام حسن نیامده بودند. سخنرانی بعدی: «قام خطیباً ذَکّرهم بأیام الله» برای همان جمعیت و اقلیتی که آمد سخنرانی کرد و ایام‌الله و روزهای خاص خدا را به یادشان آورد. «فقال ایها الناس» پیام من را به همه کسانی که نیامدند و کسانی که بین شما هستند و این‌جا هستید ولی عملیات نخواهید آمد این پیام من برای جامعه پس از علی است «قد غررتمونی کما غررتم من کان قبلی» من را بازی دادید و بازی می‌دهید همانطور که قبل از من را بازی دادید شعار می‌دهید استقلال می‌خواهیم، آزادی می‌خواهیم ولی وقتی می‌آییم می‌گوییم خب بخواهید بیایید هزینه‌اش را بدهید نمی‌آیید! قرآن می‌فرماید زمان بنی‌اسرائیل گفتند برویم شهر مقدس را فتح کنیم گفتند نه ما تا این‌جا در خدمت‌تان بودیم «إذهب أنت و ربک» شما و خدا دوتایی‌تان با همدیگر بروید «فقاتلا» یک جهاد خیلی قشنگ تمیزی بکنید «إنّا ههُنا قاعدون» ما همین‌جا در محضر شما نشستیم دعا می‌کنیم. بروید انشاءالله شما با خدا شهر را فتح کنید ما بعد می‌آییم افتتاح می‌کنیم. الآن فکر می‌کنید این‌ها تاریخ است؟ همین الآن است الآن هم همین‌طور است. همین الآن همین‌طور است. تمام چیزها و نکاتی که در آیات و روایات گفته می‌شود همه بدون استثنا الآن هست. امام(ره) که یک وقت می‌گفت همین امدادهای غیبی که می‌گویند فرشتگان به جنگ بدر آ‌مدند امام(ره) در تفسیرشان می‌گوید فکر نکنید که این‌ها فقط گزارش گذشته بوده است؟ همین الآن هم همین‌طور است. الآن هم «إن تنصرالله ینصرکم» الآن هم شما اخلاص بدریون را داشته باش فرشتگان به کمک شما می‌آیند دشمن عقب می‌رود. امام(ره) می‌گوید این‌ها فقط برای آن موقع‌ها نبوده، خدا چرا این معجزات را مدام می‌گوید برای این که می‌گوید این کارها می‌شود این انقلاب تا همین الآن در این 43 سال بیشتر از 43 تا معجزه شده است ما اصلاً نمی‌دانیم چگونه از موانع عبور کردیم؟ تمام این آیات و روایات هرچه می‌خوانید همین الآن همان‌طور است. امام حسن(ع) ایام‌الله را به یادشان آورد و فرمود آن روزهای مقدس، زمان پیامبر(ص) و آن ایام را یادتان رفت؟ همانطور که نفر قبل را، علی را فریب دادید و بازی درآوردید با من هم همان روش را پیاده کردید «فلا جزاکم الله عن رسول الله و اهل بیت خیرا» خدا به شما پاداش خیر ندهد و نخواهد داد. همین الآن هم خیلی‌هایشان همین‌طور هستند. حالا دقت کنید امام حسن(ع) فرمود: «مع أیّ امامٍ تقاتلون بعدی» من می‌خواهم ببینم مشکل در من است؟ در امام‌تان است؟ بعد از من در رکاب کدام رهبر و کدام امام می‌خواهید مبارزه کنید؟ اصلاً شما با جهاد کردن و فداکاری مشکل دارید؟ یا با من مشکل دارید که من امام درستی نیستم که تازه همین الآن با من بیعت کردید به شما می‌گویم بیایید دفاع کنید معاویه دارد می‌آید نمی‌آیید! بعد از شما می‌پرسم ما اصلی به نام جهاد دفاع نداریم؟ مبارزه با دشمن؟ می‌گویید نه چرا داریم حکم شرعی است؟ امام حسن(ع) می‌گوید این احکام خدا برای چه زمانی است؟ حکم جهاد، حکم شهادت، حکم انفاق، حکم فداکاری، ایثار برای چه کسی و برای چه زمانی است؟ «مع ای امام تقاتلون بعدی،» حالا من نه، بعد از من شما در کنار کدام رهبری و کدام امام و حکومت، کنار کدام حکومت می‌خواهید بایستید؟ بعد از من کیست؟ «مع الکافر الظالم زندیق» صریح می‌فرمایند معاویه کافر ظالم زندیق است، یعنی اصلاً این آدم به خدا عقیده ندارد ولی تیپ او، امام جمعه هم بود، احکام شرع هم می‌گفت، خلیفه اسلام هم بود. امام حسن(ع) می‌گوید این اصلاً دین ندارد، این و پدرش همه از ترس بعد از فتح مکه مسلمان شدند، این‌ها تسلیم شدند ایمان نیاوردند. شما در کنار من حاضر نیستید فداکاری کنید احتیاط کنید بعد می‌خواهید در کنار این و برای این مبارزه کنید؟ «مع ای امام بعدی تقاتلون» بعد از من کدام شایسته است که کنار او بایستید؟ پای حرف‌هایتان بایستید؟ «الذی لم یؤمن بالله و لا برسوله قط،» امام حسن(ع) می‌فرماید هرگز این‌ها و از جمله این آدم به خدا و پیامبرش از اول هرگز ایمان نیاوردند تا الآن، همه‌اش بازی بود. این‌ها منافق هستند. این‌ها همان خط قبل از اسلام را دارند می‌روند این دفعه با اسم اسلام. قبلاً بدون این کارها بود حالا با ریش همان‌ کارها را می‌کنند! قبلاً به نام هبل و لات و عزّی، حالا به نام الله این کارها را می‌کنند! آخه آنجا یک عده می‌گفتند جنگ مسلمان با مسلمان؟ این طرف اسلام، آن طرف اسلام، بله در جبهه ممکن است بدنه این‌طور باشد صدام هم همین‌طور بود، صدام که به خدا و آخرت عقیده نداشت ولی آخر کاری گفت هم سید هستم و هم روی پرچم عراق نوشت الله اکبر! و هم اعلام جهاد فی سبیل‌الله کرد! معاویه بعداً یک حرفی دارد یک جایی به مردم گفته است که ای مردم این علی و حسن و حسین، تکفیری هستند! هرکس با این‌ها نیست می‌گویند کافر است! بابا فوقش یک قرائت از اسلام تویی یک قرائت از اسلام هم ماییم. علی می‌گفت معاویه دین ندارد، حسن دارد می‌گوید من کافرم! مگر من یکی از کُتّاب وحی نیستم؟ مگر من خال المؤمنین نیستم؟ مگر پیامبر خانه ما و پدرم را به عنوان پناهگاه و خانه امن موقع فتح مکه قرار نداد؟ و گفت هرکس توی خانه ابوسفیان برود در امان است؟ ما کافر بودیم؟ پیامبر نفهمید ما کافریم علی فهمیده است! پیامبر آمده با خانواده ما ازدواج کرده نفهمیده ما کافر هستیم؟ حالا حسن‌بن‌علی می‌گوید من زندیق و کافر هستم؟ ببینید. تو اسلام ما را قبول نداری و ما هم اسلام تو را قبول نداریم چرا به من کافر می‌گویی؟ ببینید همین الآن اگر همین حرف‌ها را بزنند کدامش قشنگ‌تر است؟ بعد امام حسن(ع) می‌فرماید مردم بازی این بازیگران را نخورید قرآنی که سر نِی بردند در نبرد با علی‌بن‌ابیطالب و شما را بازی دادند شما به ظاهر نگاه می‌کنید مگر این چه حماقتی است که هر ماسکی که به صورتشان می‌زنند باور می‌کنید؟ این‌ها همان آدم‌ها هستند، همان جنایات را می‌کنند این دفعه به اسم اسلام. همان کثافت‌کاری‌ها را دارند می‌کنند، همان دزدی، آدم‌کشی، استبداد، چپاول بیت‌المال، مگر دعوای ما با قبل از اسلام دعوای بر سر اسم بود که چه کسی مسلمان است چه کسی کافر است؟ دعوا بر سر روش و رسم بود. امام حسن(ع) فرمودند این‌ها دارند همان کارهای مشرکین را می‌کنند فرق حکومت معاویه با حکومت شاه ایران و امپراطوری روم چیست؟ او می‌گوید من مسیحی‌ام، این می‌گوید من زرتشتی بودم این هم می‌گوید من مسلمانم، هر سه‌تایشان هم دروغ می‌گویند. امام حسن(ع) می‌فرماید هرکس آمد ادای اسلام درآورد و حرف‌های قشنگ زد و جنایت کرد این اسلام است؟ فرق نمی‌کند؟ ببینید وقتی که می‌گویند شور دینی دارید ولی شعور دینی ندارید همین است. یک عده واقعاً گفتند که ما نمی‌توانیم بفهمیم که حسن و معاویه کدام‌شان راست می‌گویند؟ این سابقه بیشتر دارد معاویه سنش بالاخره بیشتر است. نمی‌فهمند کی، کی است؟ حضرت امیر(ع) می‌فرماید دنیا این‌قدر مسخره شده که این دوره – چون یک نسل هم گذشته بود – زمان امام حسن(ع) و معاویه، سی و چندسال از پیامبر گذشته است. حالا نمی‌خواهم تشبیه کنم و بگویم امام(ره) مثل پیامبر(ص) است می‌خواهم یک کمی به ذهن‌هایتان نزدیک شود. الآن شماها نسلی هستید که امام(ره) را ندیدید. شما نه امام را دیدید نه دهه 60 را و نه شاه، نه هیچی را ندیدید. زمانی که بحث حسن(ع) معاویه است این زمان بوده است که بخش مهمی از نسل جدیدی آمدند که اصلاً نمی‌دانند علی کیست، معاویه کیست و فرق‌شان چیست؟ هر دویشان می‌گویند اصحاب پیامبرند و هر دویشان می‌گویند اهل بیت و خانواده پیامبر هستند، همه‌شان هم از پیامبر حدیث نقل می‌کنند. این‌ها می‌گوید «قال رسول‌الله حسنٌ منّی و أنا من حسن، حسینٌ منّی و أنا مِن حسین» آن‌ها هم می‌گویند: «قال رسول‌الله معاویهٌ منّی و أنا مِن معاویه» می‌دانید که این حدیث است جعل و نقل کردند. خب این نسل و این بچه‌ها چه می‌فهمند؟ می‌گوید همه این‌ها زمان انقلاب بودند، زمان پیامبر بودند، این می‌گوید تو فلانی، او هم می‌گوید تو فلانی! این‌ها چه می‌گویند؟ ولش کن! اصلاً آن زمان همین زمان بوده است. جمعیت هم واقعاً می‌آمده بیعت می‌کرده منتهی می‌خواستند یک امام حسنی سر کار باشد که این‌ها هیچ مسئولیتی نداشته باشند و بی‌خطر باشد! اما این که بی‌خطر نیست او دارد حمله می‌کند خب بیایید هزینه بدهید. این که گفتند نه آقا این‌طوری نمی‌شود! اسلام باشد ولی خطرش نباشد. فقط نان آن را بخوریم چوب آن را نخوریم. اسلام منهای جهاد. اسلام منهای جهاد با نفس. اسلام منهای مشکلات، اسلام فقط با رفاه و لذت و آسایش. اسلام راحت. اسلام معاویه این بود. معاویه قراردادی که امضاء کرد وقتی سر کار آمد در اولین سخنرانی‌اش قرارداد و تعهداتش را پاره کرد، خیلی این سخنرانی معاویه قشنگ و افشاگر است. گفت مردم عراق، شما اغلب‌تان مشکل عقلی دارید و آدم‌های خشن هستید من از اول با شما مشکل داشتم نه با ما درست رفتار کردید نه با علی. یک چیزی به شما می‌گویم یک کلمه گوش کنید دیگر نمی‌گویم تکرار نمی‌کنم. بار دوم عملاً نتیجه را به شما نشان می‌دهم دیگر با شما حرف نمی‌زنم یک کلمه می‌گویم. من با علی و حسن، دعوایی که داشتیم انگیزه من با انگیزه آن‌ها یکی نبوده است این‌ها نگران دین شما بودند و با دین‌تان هم کار داشتند من هیچ کاری به دین‌تان ندارم، نماز، روزه، حج، هر کاری می‌خواهید بکنید می‌خواهید نکنید، دین مسئله شخصی است. دین مسئله خصوصی است ربطی ندارد هر غلطی می‌خواهید بکنید می‌خواهید شراب بخورید می‌خواهید نمازشب بخوانید من کاری ندارم! فقط مزاحم قدرت و حاکمیت نشوید، موی دماغ من نشوید پوست‌تان را می‌کَنم که هزار بار آرزو کنید کاش یک جا خلاص‌تان می‌کردم! این هم قرار من با حسن است. تمام شد! بروید زندگی‌تان را بکوید حال و حول‌تان را بکنید هرچه هم می‌گویم گوش به حرف کنید. خب بعد از ده سال مردم دوباره به امام حسن(ع) نامه نوشتند که آقا ما فکر کردیم این‌ها راست گفتند دنیای‌مان خوب می‌شود این‌ها پدر ما را درآوردند. غارت‌مان می‌کنند، تحقیرمان می‌کنند، همه را بی‌ناموس کردند، ما غلط کردیم، می‌شود دوباره ما برگردیم به آن بیعتی که ده سال پیش با شما کردیم و عمل نکردیم؟ ما این دفعه حاضر هستیم پای حرف‌مان بایستیم. امام حسن(ع) فرمودند نه نمی‌شود الآن نمی‌توانیم کاری بکنیم. بعد از امام حسن(ع) هم امام حسین(ع) ده سال قبل از کربلا زمان معاویه هستند درگیر نشدند اصطکاک داشتند اما جنگ نکردند. یک عده آمدند گفتند آقا شما حرکت کن. گفتند نمی‌شود. مگر این‌طوری است که هرکس هر وقت بخواهد بشود بکند؟ بحث فیزیک است درگیری که نیست. نتیجه آن مهم است. ما الآن درگیر بشویم نتیجه‌ای ندارد فرق می‌کند با آن زمانی که کربلا آمد، شرایط فرق کرد. حالا مقصود این است که امام حسن(ع) فرمودند چرا این‌قدر بازی می‌خورید؟ چرا تا یک نفر می‌آید 4تا حرف مذهبی و شعارهای خوب می‌دهد بازی می‌خورید؟ چرا نگاه نمی‌کنید به عمل آن‌ها و به سبک زندگی آن‌ها؟ این چه طرز حکومت کردن است؟ شما این استبداد و فساد و بی‌شرفی این‌ها را نمی‌بینید چون او هم می‌گوید اسلام ما هم می‌گوییم اسلام پس معلوم نیست چی به چی هست؟ من دارم به شما می‌گویم این کفر است این‌ها زندیق هستند هیچی را قبول ندارند همه‌اش بازی است. فریب‌تان می‌دهند «و لا اظهر الاسلام و لا تقدمه» می‌گوید این‌ها هم خودش و هم پدرش ابوسفیان، آن نسل اول‌شان با پیامبر جنگیدند نسل دوم‌شان هم با علی جنگیدند و الآن دارند بر شما مسلط می‌شوند این‌ها همان مشرکین جاهلیت عرب هستند که الآن به اسم اسلام دارند بر همه جا مسلط می‌شوند آن موقع هم تظاهر کردند «اظهر الاسلام» همه‌اش تظاهر بود. «الشجره ملعون فی کتاب الله بنی‌امیه» شما این رژیم اموی، این باند و این مافیای اموی را نمی‌شناسید؟ در این 30- 40 سال خودتان ندیدید که این‌ها چه کار می‌کنند؟ از پدر و مادرهایتان نپرسیدید که پدر و مادرهای این‌ها چه کار می‌کردند؟ چقدر باید این‌ها را تجربه کنید تا بفهمید این‌ها چه کسانی هستند؟ ما چه می‌گوییم و این‌ها چه می‌گویند؟ چرا این قدر بازی می‌خورید چرا به راحتی شما را شستشوی مغزی می‌دهند و هرچه می‌گویند شما باور می‌کنید؟ می‌گوید «لااظهر الاسلام و لا تقدمه» نسل این‌ها و نسل قبل از این‌ها اسلام نیاوردند «إلّا خوفاً من سیوف الحق» شمشیرهای جبهه حق، قدرت حق پیروز شد، مکه فتح شد، این‌ها وقتی که شکست خوردند تسلیم شدند پیامبر هم آن‌ها را عفوشان کرد. «و لو لم یبق لبنی امیة الا عجوز درداء،» این را به شما بگویم اگر یک پیر خرفتی هم از این‌ها باقی بماند و یک جایی باشد «لبغت دین القبائل» یک پیری از این‌ها در یک جایی مانده باشد دین خدا را خراب می‌کند دین را تحریف و دستکاری می‌کنند. کل این باند را بشناسید این‌ها اصلاً دین ندارند. خب این سخنرانی ایشان است.

یک خطبه کوتاه دیگر را هم عرض کنم. فرماندهان امام حسن(ع) چه کسانی هستند؟ پسرعمویشان عبیدالله‌بن عباس. عبیدالله کسی است که – طبق بعضی از نقل‌ها- اولین کسی است که بعد از سخنرانی امام حسن(ع) در صبح 21 ماه رمضان، آن‌جا امام حسن(ع) نگفت که بیایید با من بیعت کنید اصلاً امام حسن(ع) حرفی نزد، هیچی نگفت چند نفر به سخنرانی بلند شدند یکی‌اش همین عبیدالله‌بن‌عباس است یک سخنرانی زیبایی کرد گفت که خب حالا احساسات تمام، علی رفت، همه ما علی را می‌شناسیم که چه کسی بود و چه گفت؟ حالا اگر شما باشید و خودتان و وجدان‌تان با چه کسی بیعت می‌کنید؟ با چه کسی می‌شود بیعت کرد؟ چه کسی شایسته‌تر و آشناتر به راه پیامبر(ص) و علی(ع) است، جز این که جدش پیامبر راجع به ایشان چه می‌گفت؟ گفت حبّ او، عشق به حسن، عشق به من است و کینه به حسن، کینه به من است. شما غیر از حسن‌بن‌علی چه کسی الآن هست که بتوانید چنین بیعتی با او بکنید؟ چه کسی از این شایسته‌تر است؟ بعد هم گفت من با شما بیعت می‌کنم. یکی دیگر هم بلند شد، دو- سه‌تا سخنرانی شد آمدند. حالا مظلومیت امام حسن(ع) را ببینید. سپاه دشمن دارد می‌آید اولین گردانی که امام حسن(ع) سریع جمع می‌کنند همان عده کمی که آمدند چند هزارتا، می‌گویند فرمانده‌شان را همین عبیدالله‌بن‌عباس می‌گذارند آدم سوپرانقلابی که سخنرانی فرمودند می‌گویند عبیدالله سریع با این نیروها به آن منطقه می‌روی، نُخیله و... که آن‌ها اگر از آن‌جا رد شوند می‌آیند کوفه را می‌گیرند که آن موقع کوفه پایتخت بود! آن‌ها را آن‌جا متوقف کن جلوی آن‌ها را بگیر پیشروی‌شان را جلوگیری کن تا من نیروهای دیگر را جمع‌آوری کنم و سریع بیایم و این‌ها را عقب بزنیم. که عبیدالله رفته، تهش تهش آن‌جا – طبق یک نقل – 12 هزار نیرو بیشتر نرفته است. امام حسن(ع) باز خودشان به استان الانبار در عراق می‌آیند که نیرو جمع کنند. همان جایی که عموی مختار حاکم آن‌جاست. مثلاً یکی از کسانی که آن زمان امام حسن(ع) را تنها گذاشته خودِ مختار بوده است. خیلی کسان بودند که جزو شیعیان بودند ولی این‌قدر فضا درهم بود و اصلاً معلوم نبود چی به چی و کی به کی هست، یک عده که حتی بعداً در کربلا هم شهید شدند آن‌جا نیامدند و دفاع نکردند یکی می‌گفت آقا معلوم نیست چی به چی هست! نه انشاءالله درست می‌شود! ما سر پیازیم؟ ته پیازیم؟ حالا دیر نمی‌شود، حالا ببینیم چه می‌شود! این قضایا تکراری است، و... یک مرتبه تمام شد. عبیدالله بن عباس اولین خیانت را کرد! دو سوم سپاه امام حسن(ع) یعنی از 12 هزار، 8 هزار نفر را با خودش برداشت و به معاویه ملحق شد. پسرعموی امام بود، همان کسی که اولین بیعت را کرد و آن سخنرانی را کرد! معاویه یک میلیون سکه، نیم میلیون سکه برای او فرستاد، گفت شما نمی‌توانید مقاومت کنید کارتان تمام است، آینده خودتان را خراب نکنید من به همه شما در حکومتم شغل و مقام می‌دهم ما هم اسلامی هستیم ما هم خلافت اسلامی هستیم، ما هم اذان می‌گوییم، ما هم از نزدیکان پیامبریم. این‌ها را ول‌شان کن. – حالا یک فلش‌بک بزنیم به عقب برگردیم – طبق یک نقل، عبیدالله‌بن‌عباس زمان امیرالمؤمنین(ع) حاکم مکه است. در درگیری‌های سیاسی آن دو- سه‌تا جنگ کنار علی است. بعد می‌خواهم سهم خود را از بیت‌المال بردارد می‌گوید ما این همه زحمت و فداکاری کردیم و این همه برایمان دشمن پیدا شده حداقل یک مقدار سهم‌مان را برداریم از بیت‌المال مکه بالا می‌کشد! حضرت امیر(ع) به او نامه می‌نویسند که مردک! دیگر چه کسی از تو به من نزدیک‌تر است؟ پسرعموی منی، رفتی آن‌جا به خانه خدا، از بیت‌المال و اموال عمومی برداشتی اختلاس می‌کنی؟ تمام حساب و کتاب‌هایت تحویل فلانی را بده و به کوفه بیا، از مکه بیا عراق تو را کار دارم! ابن‌عباس جواب نامه ایشان را می‌دهد که هیچ وقت نمی‌آیم! اولاً اختلاس و اموال بیت‌المال چیست؟ آنچه که برداشتم بخش کوچکی از حق من بود در برابر این همه زحمتی که کشیدم برای مردم و برای حکومت. حق من را نمی‌دهی؟ کم می‌دهی؟ من خودم می‌فهمم، من خودم دین‌شناس هستم! خودم هم بلدم! من شرعاً خودم به مسئولیت خودم برداشتم! از نظر شرعی‌اش را هم درست کرد! بعد حضرت امیر(ع) دوباره نامه نوشت که تو عزل هستی، سریع حساب و کتاب‌هایت را بردار بیاور این‌جا. جواب ایشان: گفت نه من با تو کار دارم، تو همه را حذف کردی، با همه دعوا می‌کنی، با همه درگیری، حالا نوبت به خودی‌ها رسیده است؟! حالا می‌خواهی ما را حذف کنی ما هم اضافی شدیم؟ بعداً کم‌کم علی می‌ماند و حوضش! حالا سراغ من آمدی که من هم فاسدم؟ من دیگر نه با تو کار دارم نه با حکومت تو! حق من بوده برداشتم. سابقه از کجا شروع می‌شود؟ فساد مالی. علی را تنها می‌گذارد. سر امام حسن(ع) آمده با امام حسن(ع) بیعت کند. بعضی از این‌ها آمدند با امام حسن(ع) بیعت کردند که وقتی امام(ع) سخنرانی می‌کردند و این‌ها بیعت می‌کردند لبخند تلخ بر دهان او بود، رو کرد به یکی از دوستانش گفت این‌ها را می‌شناسی که دارند این‌طور سخنرانی می‌کنند و گروه گروه مسابقه می‌گذارند که جلو بیایند زودتر با من بیعت کنند؟ بعضی‌هایشان در این نخ هستند که حالا با علی نشد با حسن بده بستان می‌کنیم معامله می‌کنیم. اولی که با علی بیعت کردیم خیلی خوش اخلاق بود بعد که سر کار آمد دیدیم این پوست همه را می‌کَند! قرون قرون حساب می‌کند و بازخواست می‌کند که با اموال مردم چه کار کردی؟ این حسن را نگاه کن چقدر خوشحال است همیشه هرچه می‌گوییم می‌خندد؟ امام حسن(ع) فرمود این‌ها فکر کردند وقتی مسئولیت دست من بیاید من دزدی ببینم همین‌طور به این‌ها می‌خندم! در سخنرانی‌شان فرمودند که حسن، علی دوم است. تعبیرشان این بود که فرمودند من به همان نحو حکومت خواهم کرد که علی‌بن‌ابیطالب(ع) حکومت کرد. در فکر دیگری نباشید که یک جور دیگری من حکومت خواهم کرد. یک عده‌ای گفتند نه بابا یک تعارفی می‌کند، خوش خنده است، حسن الاخلاق است، این گیر نمی‌دهد. بعد از دو ماه که گذشت دیدند این ول نمی‌کند شروع کرده کل حساب و کتاب‌های امیر المومنین(ع) را دارد ادامه می‌دهد که این‌طوری شد. یک نمونه‌اش همین عبیدالله. دو سوم نیرو برداشته آورده. بعد دوتا فرمانده پشت سر او می‌فرستند، همان لحظه‌ای که می‌فرستند امام حسن(ع) می‌گوید برو آن کار را بکن، ولی می‌دانم که تو هم می‌روی. نباید به این مظلومیت خون گریه کرد؟ این‌ها افسران علی بودند گفته بودند بس است دیگر! ما سه تا جنگ تحمیلی زمان پیامبر(ص) بوده، جهاد بوده، باز بعد از آن فلان بوده، بعد در انقلاب و مبارزه کنار علی بودیم بعد حکومت که شده گفتیم یک چیزی گیرمان می‌آید می‌خوریم باز سه‌تا جنگ به علی تحمیل کردند ما در سه تا جنگ‌ها رفتیم باز حالا حسن آمده، باز این هم شروع کرده همان روش سخت‌گیری علی را در مورد عدالت انجام می‌دهد جلوی اختلاس و رشوه و سوء استفاده را می‌خواهد بگیرد، به همه گیر می‌دهد. تازه ما باز بیاییم بجنگیم باز یک جنگ دیگر، که اگر پیروز بشویم تازه اول مصیبت‌هایمان با حسن است. در حالی که ما شنیدیم معاویه خیلی آسان‌گیر و خیلی خوش‌اخلاق است! هرکس پیش او می‌رود راضی بیرون آمده! هرچه به او می‌گویند می‌گوید هرچه شما بگویید! حالا امام حسن(ع) می‌فرماید: «فی تقاء سر کندی و المرادی عن الجهاد» دوتا از سرداران و ا فسران را گذاشته است ببینید چطوری؟ این‌ها صلح بود یا خیانت بود؟ «فحمدلله و اثنا علیه» باز با حمد الهی. «ایها الناس» در کوفه، مردم، «هذا فلانٌ الکندی قدمته بین یدی الله» در محضر خدا دارم این را می‌فرستم همه‌تان مردم ببینید برای این که بفهمید چه خبر است اتمام حجت بشود. جالب است در یکی از سخنرانی‌هایشان می‌گوید این‌هایی که دارم می‌گویم می‌دانم که عمل نمی‌کنید – این سخنرانی خیلی عجیب است – این‌ها را می‌گویم برای این که حجت بر شما باید تمام شود. این‌ها را برای ثبت در تاریخ می‌گویم و این که در محضر خدا نتوانید بگویید ما نمی‌دانستیم. – بلافاصله - فلانی و فلانی، به شما می‌گویم بروید این کار را بروید بکنید و نمی‌کنید. این مظلومیت امام حسن(ع) بوده است. کدام لشکر؟ کدام حکومت؟ رو کردند به مردم گفتند «هذا فلانٌ الکندی» این کِندی، «قدمته بین یدی الله» در محضر خدا دارم برای خدا او را می‌فرستم که به درگیری برود به جنگ «عدوّ الله» برود، آن‌ها دشمن خدا هستند دشمن من نیستند. آقا این‌ها دشمن خدا و دین خدا و مردم که نیستند این‌ها دشمن حسن و علی‌اند! امام حسن(ع) ما با کسی دعوای شخصی نداریم فرمود من با کسی دشمنی شخصی ندارم ما با کسی درگیر می‌شویم که دشمن خداست با اصول الهی درافتادند، توحید و عدالت را زیر پا گذاشتند به شما ظلم می‌کنند، دشمن شما هستند و الا من اگر به خاطر شما فداکاری نکنم که این‌ها با من دشمن نیستند. می‌دانید امام حسن(ع) فرمودند آنچه که من می‌خواهم این استکه حجت شرعی داشته باشم بروم با خدای متعال خلوت کنم تا ابد، شهوت من همین است آن چیزی که من دوست دارم این که کل شماها را رهایتان کنم و جلوی سگ‌های معاویه بیندازم بروم دنبال عبادات خودم، من با آن‌ها عشق می‌کنم، با شما و کارهای حکومت چه لذتی دارم؟ ولی من نمی‌توانم این کار را بکنم من بخاطر شماها ایستادم. اما حالا اگر شما حاضرید و می‌جنگید با این ها تا آخر بجنگیم اگر شماها نمی‌خواهید بجنگید من نمی‌توانم شماها را به زور به جهاد ببرم، من نمی‌توانم مجاهد زورکی درست کنم اگر شماها نمی‌خواهید از خودتان دفاع کنید من نمی‌توانم این مبارزه را ادامه بدهم. نظرتان را همین الآن بگویید چه کسانی آن‌جا هستند؟ رؤسای قبایل، فرماندهان ارتش، 80 درصدشان قبلاً با علی بودند. جمعیت چه گفت؟ از عقب مسجد شعار دادند «البقیه! البقیه!» ما می‌خواهیم زندگی کنیم بس است! حق با شماست این‌ها فاسد و ظالم هستند ولی ما می‌خواهیم زندگی‌مان را بکنیم سن‌مان به 50 و 60 رسید، همه‌ش مبارزه، انقلاب، سیاست، ما دیگر می‌خواهیم برویم زندگی عادی معمولی داشته باشیم بس است دیگر. وقتی این را گفتند یک اقلیتی جلوی آن‌ها ایستادند گفتند مرگ بر آن‌ها و به امام حسن(ع) گفتند «الجهاد الجهاد» امام حسن(ع) فرمود من به تنهایی نمی‌توانم. از این به بعد امام حسن(ع) فرمودند وظیفه من حفظ همین اقلیت است. و الا این‌ها هم بروند کسی دیگر نیست، جمعیت شعار داد ما نمی‌خواهیم. بگذار معاویه بیاید! امام حسن(ع) فرمود تکلیف من عوض شد، وقتی شما نخواهید به زور که نمی‌توانم شما را جهاد ببرم. من به وظیفه خودم که ادامه مبارزه با این‌هاست ادامه خواهم داد من با این‌ها مبارزه می‌کنم اما نمی‌توانیم جنگ کنیم چون شما می‌گویید نمی‌خواهید جنگ کنید و می‌خواهید تسلیم شوید. خب شما با این‌ها بروید به زور که نمی‌توانم شما را به بهشت ببرم. اما من تسلیم نمی‌شوم ما به مبارزه ادامه خواهیم داد. حالا عبارت امام حسن(ع) را خدمت شما عرض می‌کنم. فرمودند که من دارم در محضر خدا، پیش چشم شما دارم ایشان را برای نبرد با «عدوالله»‌دشمن خدا می‌فرستم «وابن آکله الاکباد» پسر هند جگرخوار، کسی که جگر سیدالشهدا را به دندان کشید، این‌قدر این‌ها کینه دارند مشکل این‌ها من نیستم این‌ها با پیامبر جنگیدند «فبعث الله إلیه بمال» مردم کِندی را فرستادم قبول کرد جلوی شما با من بیعت کرد با بخشی از نیروها رفت، اما خبر رسیده که کِندی به دشمن ملحق شده است «فبعث إلیه به مال» کیسه‌های طلا و دلار برایش فرستادند! به او رشوه دادند، مقدار زیادی پول دادند «و وعده»‌ معاویه به ایشان هم گفته که تو برای چه به جبهه آمدی؟ مگر نمی‌خواهی زندگی کنی؟ مگر ما داریم می‌گوییم با اسلام مبارزه می‌کنیم؟ تو می‌خواهی نماز بخوانی، روزه بگیری، حج بروی، برو. می‌خو اهی یک دنیا و یک آخرت خوب داشته باشی. مگر نمی‌گویی «ربّنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره الحسنه» حسنه آخرت را می‌خواهی خب نماز و روزه و عبادتت را بکن، دنیا می‌خواهی من به تو همین الآن نقداً جرینگی نیم میلیون سکه الآن پیش‌پرداخت به تو می‌دهم بعد جزو ژنرال‌های ارتش من خواهی شد در کل سرزمین خلافت اسلامی که از مرزهای هند تا شمال آفریقا و جنوب اروپاست به تو مسئولیت می‌دهم به بعضی‌ها هم گفت بیا داماد خودم بشو من چندتا داماد کم دارم به اغلب‌شان هم دختر نداد، به یکی‌شان چهارتا کنیز داد گفت دخترم گفته نه، به یک کسی دیگر قول دادم! فرمود که کالای دنیا، یک مقدار علوفه جلوی او ریخت «فباع دینهم و آخرته بدنیا زائلة غیر باقیه» ایشان دینش را فروخت این فرمانده دیگر ما هم دین و آخرتش را فروخت. به چی؟ به دنیایی که چند روز دیگر بیشتر وفا نخواهد کرد! چند سال، چند ماه دیگر زنده‌ای؟ آخرش می‌میری. قرار بود این‌جا مرگ سرخ و شهادت باشد، حالا چند سال دیگر مرگ زرد است با اسهال می‌میری. فرقش این است. دین و ‌آخرتت را به چه فروختی؟ گفت مردم ایشان هم فروشنده بود «بدنیا غیر باقیه» به چیزی که هیچی برایش نخواهد ماند. یعنی امام حسن(ع) می‌فرماید این ها احمق هم هستند اصلاً محاسبه‌تان هم غلط است. چه دادید و چه گرفتید؟ ابدیت و آ‌خرتت را می‌دهی.

یکی از شاهان پیش یکی از علما رفته بود گفته بود آقا من واقعاً به شما غبطه می‌خورم خیلی فداکارید، گفته بود چطور؟ گفته بود از کل دنیا و این لذت‌ها گذشتید نشستید یک گوشه و زندگی زاهدانه دارید. بعد آن عالِم به او گفت اتفاقاً من تعجب می‌کنم از بخشش و بزرگی شما از این جهت. گفت چطور؟ گفت ابدیت را رها کردی و به همین چند سال چسبیدی که معلوم نیست تا کی این‌جا هستی؟ تو خیلی معامله بزرگی کردیع معامله من که خیلی عاقلانه و منطقی است، تو چقدر اهل ریسک هستی که بخاطر چند سال دنیا کل ابدیت را دادی. امام حسن(ع) فرمود همه‌شان فروختند «فقد توجه إلیه» ایشان به سمت دشمن رفت و پناهنده و ملحق شد «فقد أخبرتکم مرّتاً بعد آخری» به شما گفتم نه یک بار و نه دوبار، چند بار من در همین یکی دو ماه به شماها گفتم و صحبت کردم و علنی گفتم که چی؟ «أنّه لاوفاء لکم» شما مردان این راه نیستید شما وفا ندارید شما ایمان ندارید پای حرف‌هایتان نمی‌ایستید و شعار می‌دهید. چند بار گفتم «ولا ذمّهً» روی هیچ تعهد و پیمان شما نمی‌شود حساب کرد «و لا خیرَ عندکم» هیچ امید خیری به شما نیست. همان وقتی هم که آمدید گروه گروه با من بیعت می‌کردید به شما گفتم «و أنّکم عزیز الدنیا» خدای شما دنیاست، خدای شما سکه و پول است، خدای شما شهوت است و این که چند روز دیگر این‌جا زندگی کنید «و إنّی موجّهٌ مکانَه رجلا» اما حالا امتحان بعدی، باز برای این که ببینید پیش‌بینی‌های من چقدر درست است و شماها را چقدر خوب می‌شناسم؟ به جای ایشان نفر دیگری را دارم می‌فرستم «و إنّی لَآعلم» همان‌جا، به جای ایشان دارم فلانی را می‌فرستم – خود طرف هم در جلسه بود – سابقه جبهه و رزمندگی دارد، انقلابی بوده استدارم ایشان را می‌فرستم «و إنّی لَأعلَم» در حالی که من یقیناً «إنّی لَآعْلَم» من یقیناً و بدون هیچ شکی الآن دارم به شما اعلام می‌کنم که «إنّه یفعل فعلاً لصاحبه» ایشان هم عین رفیقش عمل خواهد کرد دارم به ایشان مأموریت می‌دهم. آن عبیدالله، بعد آن کِندی، حالا نوبت ایشان است از اول هم به شما گفتم که شماها دروغ می‌گویید و شعار می‌دهید، دارم می‌فرستم، ایشان هم – حالا جلوی خودش – ایشان گفت آقا چرا به من؟ من که در خدمت شما هستم، او خیانت کرده به من چرا می‌گویید؟ برای این که امام حسن(ع) تو را می‌شناسد، بعد امام حسن(ع) می‌گوید ایشان هم همین کار را خواهد کرد «غیر مُفَکّرٍ فی عاقبت امره و مرجعه» یک لحظه هم درست فکر نمی‌کند که این خطی که دارند می‌روند و این کاری که دارند می‌کنند تهش چه می‌شود؟ اصلاً کاری ندارند چه می‌شود؟ «مُفَکّر» یک لحظه فکر نمی‌کنند که ته این راه چیست؟ «و لا مراقب لِلله فی دینه» اصلاً این‌ها مراقب دین‌شان نیستند حواس‌شان به خدا نیست مدام هم می‌گویند خدا! حج هم می‌روند، حواس‌شان نیست این‌ها اصلاً مراقب دین‌شان نیستند که رابطه‌شان با خدا چه می‌شود؟

این خطبه‌ها را خوانده بودید یا نه؟ هیچ کدام نخواندید. برای چه؟ از این خطبه‌ها چه می‌فهمیم؟ حوزه کارآمد، حوزه‌ای است که امام حسن مجتبی(ع) را درست بشناسد و بداند تهدیدها و فرصت‌ها چه بود؟ روز روشن آخوند، مقام اول کشور برمی‌گردد آیه قرآن را تحریف می‌کنند، به امام حسن(ع) توهین می‌کنند و می‌گویند که امام حسین(ع) در عاشورا رفته مذاکره کرده است! مگر هر نفری که با هم حرف می‌زنند مذاکره است؟ امام حسین(ع) چه به عمر سعد گفته است؟ مذاکره این بوده است گفت تیپ تو و پدرت با این‌ها که نباید باشی، طرف ما بیا. این حرف‌های مذاکره بوده، بیا این‌طرف، حداقل بی‌طرف باش. گفت خلاصه من در تشکیلات سازمانی گیر افتاده‌ام! المأمور و معذور! امام حسین(ع) گفتند آن‌ها چه می‌خواهند به تو بدهند؟ همان‌ها را من به تو می‌دهم. اگر هدف و انگیزه تو دنیوی است. گفت نه، بعد گفت آخه خطر زن و بچه‌ام را تهدید می‌کند گروگان این‌ها هستند اگر من بیایم آن طرف پس خانواده‌ام چه می‌شود؟ امام حسین(ع) فرمودند من خانواده‌ات را فراری و رهایی می‌دهم من کسانی را دارم که خانواده تو را بردارند از دست این‌ها خارج کنند که نجات پیدا کنند، کل بهانه‌های او را گرفت. بعد آخرش عمر سعد گفت که البته به من گفتند که حکومت تهران (ری) هم هست! می‌دانید که کربلا قربانی تهران شد! یعنی امام حسین(ع) به خاطر تهران (گندم ری) شهید شد. گفت اگر من این مأموریت را درست انجام بدهم انشاءالله توفیقات و پیشرفت در پیش است، امام حسین(ع) به او گفتند که این محاسبه که فکر می‌کنی با این جنایت وضع دنیوی‌تان بهتر می‌شود به تو بگویم از گندم ری نخواهی خورد، این‌ها توهم است به تو هیچی نمی‌رسد. گفت که حالا گندم هم نشد نشد، جو هم باشد خوب است! ما نان جو هم می‌خوریم، نان جو ری هم بخوریم عیبی ندارد. این بوده مذاکره، این مذاکره است؟ مذاکره جواد و جان‌جان! این‌طوری به هم می‌گویند و از این حرف‌ها با هم می‌زنند؟ این مذاکره امام حسین(ع) اتمام حجت است، دعوت دشمن و افشاگری و رسواگری اوست، این مقدمه کربلاست مذاکره امام حسن(ع) و قرارداد امام حسن(ع) را دیگر فرصت نشد بگویم که همه‌اش اتمام حجّت است که می‌گوید اول باید اعلام کنم که تو حکومت دینی نیستی، حق نداری خودت را خلیفه رسول‌الله بنامی و بقیه‌اش.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha